همه چیز دان الدوله !
از اطلاعات یک پسر 3 سال و 9 ماهه که همه چیز را می گوید خودم میدانم و هرچه اصرار میکنیم از کجا بلد شده ای می گوید از خودم :
- نفس زنان که به طبقه سوم می رسد تمام علایم و نشانه ها را رها میکند سه تا تابلوی گرد کوچک روی در را نادیده می گیرد و از لوله های گاز که در طبقه اول 6 تا هستند و در دو 4 تا و در سه به 2 می رسند می فهمد ما رسیده ایم به خانه مان !!
- مامان میدونی کی سوار لیموزین میشه ؟ رییس جمهور دیگه ! اگه بخواد بره خونش یا سیتی سنتر بچشو ببره یا بره سرکار ! میدونی شیشه هاش سیاهن چون کسی رییس جمهور و نبینه ! اگه سرشو از سان روف بیاره بیرون بهش شلیک میشه !
- می پرسد مامان پازل چجوری تولید میشه ؟ بعد از کلی تلاش ما برای توضیح در حد سنش ... می گوید : نه نه نه اصلا اینجوری نیست ! ببـــــــــــــین ، پازل یه جور خمیره از اسباب بازیها ، بعد خمیر و لِه می کنن ، بعد با یه چیز خیلی خیلی تیز می بُررررررن ، بعد می کننش توی پلاستیک میبرن مغازه اسباب بازی فروشی میزارن توی قفسه تا بچه ها بیان سراغشون
- اِلدا شخصیت جدید تخیلات این روزهایش است .هم اسم بچه هست هم حیوان هم ماشین .
- پنجشنبه شب مراسم هفته سوم داشتیم هر چه روضه خواندیم که جای بچه ها نیست به خرجش نرفت که نرفت . فضای خاص آنجا را که دید یک کتاب بزرگ که فکر کنم سخن بزرگانی چیزی بود اورد داد دست من گفت بفرمایید قران بخونید ولی گریه نکن !
- با اشاره به عکسش روی دیوار : مامان لطفا قالبوم منو بده ! من قالبوم نه ! تابلو یا قاب عکس ! و او : نه ببیــــــــــــن تابلو مال گل و ایناست وقتی عکس بچت توش باشه باید بگیم قالبوم !(جهت کم نیاوردن می توان آلبوم و قاب و تابلو را درهم کرد و قالبوم را اختراع کرد )
لحظه لحظه این روزها را زندگی می کنیم .....
پ.ن. : دیروز بالاخره کتاب "دو دنیا" ی گلی ترقی را تمام کردم .
حتما بخوانیدش ، هر چه از این خانم دیدید بخوانید .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی