یک عدد پسر بسیار خلاق
او : مامان میشه تو این شیشه شیر بریزی بخورم ؟
من از اتاق دیگر :بذار کارم تمام بشه میام. میتونی به پدرت بگی !
پدر : بیا تا این صحنه را از دست ندادی خانم
و من با کمی غر به جهت نیمه رها کردن کارم: شما پدر و پسر نمی تونین 5 دقیقه از من چیزی نخواین!!!
پدر : ترسیدم خرابش کنه نبینی از دستت بره !
من :چی را ؟
پدر اشاره کرد به :
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی