این روزهای کیامهر
امروز بعد از مدتها تونستم پست بذارم خیلی وفقه افتاده بین نوشته هام و این فاصله طولانی باعث شده روند پیشرفتهای پسرمو نتونم به موقع ثبت کنم مخصوصا که هر روز کیامهر با روز قبلش متفاوته و این کارمو سخت تر میکنه مثلا شاید نتونم تقدم و تاخر را رعایت کنم یا انکه چیزی از قلم بیفته . در هر صورت بهتره بنویسم تا کار سخت تر نشه !
پسر نازنینم کلیه کلماتی را که میشنوه به زبان میاره و حسابی شیرین زبون شده . مهمتر از همه اینه که تونست اسم منو با خوشمزگیه هر چه تمام تر ادا کنه همچنین بابا شهمام(شهرام) . جالب اینه که چند بار شهمام و تکرار می کنه وبه خودش فشار میاره که بگه شهرام و نمی تونه و بعد شباهتش با حمام واسش خیلی جالبه و یکی در میون میگه حمام شهمام حمام شهمام
دیروز به بابا شهرام گفتم وقتی باهاش تو خونه تنهام احساس می کنم یه همدم دارم و با بچه 14 ماهه طرف نیستم. هر چی میگم متوجه میشه حتی عکس العمل های آدم بزرگا را داره مثلا لبخند معنی دار می زنه ،یا با اون دستای کوچولو و مهربونش به قول خودش ناژی ناژی و بوس میکنه . هر از چند گاهی دنبالم راه میافته و کارهامو تقلید میکنه مثلا لباساشو از این اتاق به اون اتاق جابجا می کنه و اسباب بازیهاشو تو جعبه می ذاره . عشق جارو برقی داره این گل پسر ، بهش گفتم مامان جون کتابای بابا رو بذار روی میز و اسباب بازیهاتو بذار تو جعبه تا جارو بزنیم ، با چنان ذوقی این کار رو کرد و هر کتابی که بالا میذاشت می گفت بذار...... بالا که فقط می خواستم بخورمش ! بعدشم مثل اینکه احساس می کنه خودش داره جارو می زنه دور و بر جارو می چرخه یا سیمشا بالا و پایین می کنه ، خلاصه به قول بابا شهرام فیلمی نیست که در نیاره !
چند وقتیه به دلیل علاقه وافرش به حیوونا واسش چند تا از حیوونای مجموعه باغ وحشcollect خریدم ، سگ ، مموشی ، مرغ و گاو . وقتی بهش نشون دادم اونقدر ذوق کرد و خوشحال شدکه بقول مامان ایران در جواب من که گفتم همین 4 تا حیوون شدن 30 تومن گفت شادی این بچه بعداز دیدن این حیوونا 30 میلیون میارزه... و واقعا درست گفت !