در 20 ماهگی
کیامهر عزیزم اینقدر سریع داری پیشرفت می کنی که تا می خوام بنویسم چی میگی و چیکار می کنی میبینم قدیمی شده و شما یه حرف جدید و کارجدید می کنی ! سرعت نور میخواد ثبت لحظه های شیرین شما! دیشب بابا شهرام میگفت داریم کم میاریم تو جواب دادن به این گل پسر منم باهاش موافقم
چند شیرین کاری تنها برای مثال:
به زور از بین من که کنار گاز ایستاده بودم و صندلی ، جارو به دست می گذشتی بعد از اینکه رد شدی گفتی : بیبقشید مامان !
پنجشنبه ها صبح چون من نمیرم سر کار و اگه هوا خوب باشه یک ساعتی را میریم خرید و قدم زنی و تو به هر ترفندی میخوای کشش بدی و نیای خونه ، این پنجشنبه هم به همین قرار بود . زباله های تو کوچه هم جالب میشن : وای این چیه ؟؟ وااااای اینو ببینا چه جالبه !!!! و یه چیز جالب گفتی که هنوز از شکش بیرون نیومدم که تو چه ضبط صوتی هستی .... یه آدامس چسبیده بود به زمین رفتی با پا بهش زدی و گفتی خاک به سرم این چه جوری چسبیده اینجا!!!!!!!! ( گل به سرت پسرم)
شعرهایی که حفظ هستی : اتل متل ، یه توپ دارم ، صبح که از خواب پا میشم ، همیشه جیک جیک میکنم و کل شعرهای کتاب ببین چه نرمه موهام، حسنی نگوبلا بگو ( با کمک)، دودو افندیه عمو پورنگ
ادامه دارد