در آستانه 2 سالگی
بعد از پشت سر گذاشتن دو سرماخوردگی عجیب به فاصله دو سه روز که هر روز یه عارضه جدید ایجادمیکردند وحتی مجبور شدم سه بار کیامهر را دکتر ببرم چون در دوره درمان دوم به سفیکسیم حساسیت داد به این صورت که اول سر لوپش و بعد تمام بدنش دونه های قرمزی ریخت و دکتر مجبور شدند آنتی بیوتیک را قطع کنن و فقط ضد حساسیت دادن تا بعد از دو سه روز دونه ها رفت . به خاطر خارشی که داشتن کمی بدخلقی و بی حوصلگی و بغلی شدن هم چاشنی عوارض معمول شد
یه نکته جالب و البته بد اینکه بچه ای که تا حالا آنتی بیوتیک نخورده بود برای کمی ترشح پشت حلق به 7 روز درمان با آمپی سیلین جواب که نداد هیچ بدتر هم شد !! من مطمئن هستم دارو داروی خوبی نبوده و البته دکتر هم قویا تاییدکردند و به موردهای مشابه اشاره کردند و عارضه های شدیدتری که با شنیدنش مو به تنم سیخ شد و خدا را هزاران بار شکر کردم که برای کیامهر در همین حد بود و فقط اثر نداشت و بدا به حال ما بدا به حال مسئولین بی مسئولیتی که چنین می کنند .....
بگذریم ....
- کیامهر عید را درک کرده چون هر از چند گاهی میره سر کمد لباسش و می گه لباسای عیدمنا ممیشه این لباسا را بپوشم چون مال عیدن !
( امیدوارم تو ایام عید مشکلات فعلی که سر تعویض لباس و نوع لباس داریم را نداشته باشیم چون شاید مجبور بشیم با جوراب نارنجی و شلوار راه راه راحتی و بلوز نیم آستین بنفش و دستکش و دمپایی بریم عیددیدنی )
- مامان من لپ تابتو بردم سر کار میدونستی (کشدار ) ... حالا اگه بخوای سی دی ببینی تا برم بیارمش . من : مامان جان به خاله آذر گفتم یه لپ تاب بچه گونه واست بیاره کیامهر : نه گوش بده( دقیقا دستشومثل این شکلک تکون میداد ) خاله آذر اومده روغن ببره !! لپ تابو من بردم سر کار ! ( راست میگه خاله آذر روز قبل اومده بود روغن کنجدشون که پیش ما مونده بود ببره ) فکر کرده من گفتم خاله آذر لپ تابو برده !!
- ساعتی یک بار :مامان دوست داریم .... ادامشم بوسه های فراوان به سر و صورت و دست و پا و ...
- دیروز به مامان ایران گفته : شما برو سر کار ...مامان گیگه ( دیگه) نره
- کتاب نی نی تو بهترینی و بابا تو بهترینی را حفظ کرده اگه اشتباه نکنم بعد از دو یا سه بار اول که خوندم واسش
.
.
.