خانه به دوش
در پی اقدامات انقلابی و دقیقه نودی ما زوج غیر قابل پیش بینی ، اوضاع خانه مان قمر در عقرب گشته و یک تغییر اساسی در شکل و شمایلش در حال رخ دادن است و به قول پسر جانمان داغون داغون داغون شده است ! حالا کی قرار است وضعیتمان سر و سامان بگیرد را فقط خدا می داند! احتمالا ساعت 20 روز 29 اسفند، طبق تجربیات قبلی!
و ما در این شرایط مهمان کنگر خورده و لنگر انداخته شدیم در خانه مامان ایران جان و البته گاهی لنگرمان را کمی آنطرف تر به سمت خانه پدر جان همسر جان هم میبریم .حالا بماند که این بندگان خدا در این روزهای پر کار پایانی سال چگونه با تمام وجود پذیرای ما هستند ...
از آنجایی که پسر جانمان در کلیه اموراتمان نقش پر رنگ ایفا می کنند و واکنشهای متفاوتی هم بروز می فرمایند ، البته به خواسته خودشان و نه ما ، از تغییر مکان یک میز کوچک از جلوی مبل به کنار مبل حتی ! به همین دلیل از کن فیکن کردن منزل و واکنش شدید آقا می ترسیدیم !
همچنین از آنجایی که بچه ها کلا موجودات غیر قابل پیش بینی هستند و گاهی چنان قدرت ضایع نماییشان زیاد است که حتی می توانند پدر و مادر خود را به قد یک مورچه درآورند و به همین نسبت می توانند سبب شوند به وجود نازنینمان بنازیم ، این دفعه هم کیامهر جان ما را مفتخر فرموده در دسته دوم قرار گرفتیم و حتی در جمع آوری وسایل و زور چپانی در اتاق خودش!! بسیـــــــــــــار کمکمان فرمودند ! در حال حاضر هم خوشحال ترین عضو خانواده هستند و در گوشی عرض کنم حتی پیشنهاد صاحبِ خانه مامان ایران شدنمان هم داده اندبالاخره آپارتمان اپسیلون متری کجا و خانه ویلایی300 متری کجا!
حالا پیشنهاد تعویض خانه نکند بسط پیدا کند به تعویض اهالی خانه !!؟؟ البته تا حالا کسی موفق نشده جای نفر اول را که همانا اینجانب می باشم حتی میلیمتری در قلب پسر جانمان جا به جا کند ، بوسه های آبدار و صدادارش بر گونه های ما ، بدون دلیل خاصی دیشب در یک مکان نامناسب یعنی مغازه پارچه فروشی! موید این مطلب می تواند باشد عـــــایا ؟؟؟ یا بسی ساده انگارانه است عـــــــایا؟؟؟
پ ن : از ما به همه کسانی که همیشه حساب و کتابشان باید درست باشد نصیحت : به خدا اسفند ،آنهم نیمه دومش اصلا مناسب اجرا کردن نظریه های چند سال پرورده ذهنتان نیست ! ممکن است از سر در گمی و آوارگی و خانه بدوشی فکر خرید یک کانتینر کنید و در گوشه یک خیابان دنج ماوا گزینید!