زن که باشی ...
چند وقتی است به دلیل معضل پیش آمده در زندگی "م" عزیز هی افکار فمینیستی در ذهنم رژه می روند ، بیان نمی شوند اما ذهنم را درگیر می کنند. نمی دانم آسمان همه زنها در دنیا همین رنگ بد رنگ است یا در وطن من ؟!
سوال بچگیهایم را دوباره از خودم می پرسم ، چرا نام خانوادگی مامانا را توی شناسناممون نمی نویسن ؟؟؟ بعد خودم را مجاب کردم که چون فامیل مامان و بابا یکی است شاید یک بار نوشته اند . از دوستم که پرسیدم گفت فامیل مامان من هم توی شناسنامم نیست ! حس اون لحظم هنوز هم تازه تازه است ، یک جور نا امیدی بود یا شاید ترس ! ترس از مهم نبودن مامان ... نکنه یه روز یه خانم دیگه بیاد با اسم مامان و بگه من همون مامان واقعی تو هستم؟؟؟بعد یه بچه چه جوری باید عکسشو ثابت کنه!!
حالا بعد از بیست و اندی سال از گذشت آن حس بد و ترسناک ، می دانم که می شود آن حس تبدیل به واقعیت شود . می شود یک زن یک روزه بشود صاحب خانه و همسر و همه داراییهای ریزه ریزه جمع کرده همان مادر واقعی ، همان همسرِ فقط نام دار و بی نامِ خانوادهِ اصیلش در صفحه اول شناسنامه پسر یک و نیم ساله اش ! اما نام و لقب پدر نـــــــــــــــــــــــــــا مردش تا ابد بماند در همان شناسنامه برای همیشه !بی حضور پدر ...
اصلا نمی فهمم ربط این همه بی ربطی را
اگر "تو" پسرم ، داری این پست را میخوانی و به امید خدا برای خودت کسی شده ای و همسر گزیدی یا در فکرش هستی ، بدان که تو قرار است پناه باشی، پناهی برای روح و جسم همسر و فرزندانت و این خیلی رازها در خود دارد . مسئولیتی بس سنگین داری که " مــــــــــرد " نام داری .مادر فرزندت در زندگی تو در صفحه دوم است و برای فرزندت فقط با یک نام خشک و خالی در صفحه اول ، حتی اگر در قلبش و قلبت اولین باشد و همین او را می شکند نیست و نابود می کند اگــــــــــر تنها ماند و سر و کارش با قانونِ زن ستیزِ روزگارِ بی رحم افتاد .
پس لطفا وقتی تصمیم گرفتی با او باشی تا آخـــــــــــــــــر با او باش!
اگر بودم و دوست داشتی بیشتر با هم حرف بزنیم ، بگو تا بسیار بگویمت.