از روز مادر تا تولد یک مادر
شروع بعد از غیبتهای مکرر چقدر سخت می شود ، از کجا و چگونه شروع کردن هم کلی سخت ترش می کند ، اصلا نمومه بارزی است از یک فیدبک مثبت یا همان چرخه معیوب .
امروز بهانه خوبی بود .... اول برای تبریک به خودم و دوم برای ترک تنبلی !
از خدا جانم ممنونم که مقدر ساخت در بهارش ، در ماه محبوب و دردانه ام اردیبهشت، که بد جور عاشق حال و هوا و مرامش هستم زاده شوم .
پسر جانم از شما هم یک تبریک ویژه نوش جان کردم ، مامان تولد خودم و خودت مبارک ، ولی اول تولد منه ها ! برو لباس خوشگل بپوش مامانِ ناز!
همسر جانم از اینکه بعد از کلی راه و بیراه رفتن برای یادآوری این روز و در نهایت ، پیام تهدید آمیز دیروزیم ، امروز تا چشم باز کردم گفتی تولدت مبارک ( بعدشم مطمئنم که نفس راحتی کشیدی ) البته که خوشحال هستم و صد البته که امیدوارم چون هنوز تا شب کلی وقت دارم برای دریافت هدیه ام !
دلم تولد 8 ، 9 سالگی هایم را می خواهد ، 20 ، 30 تا دختر بچه شاد شاد شاد ، یک کیک گنده مامان پز با تزئین مربای آلبالو . یک شمع تک رقمی با کلی بادبادکهای رنگی . مسابقه سیب خوری و پیدا کردن شکلات با دهان از توی کلی آرد با دستهای بسته شده از پشت ! و تکرار همینها در ماهها و روزهای بعد در تولد بچه های دیگر.
در یکی از همین تولدها ، در عکسی که از آن باقی مانده ، در قرینه جایی که من ایستاده ام ، یک پسر بچه با لبخندی آشنا ژست گرفته ، آمده تولد دختر عمه اش و در پشت صحنه به عمه جانش کمک می کند تا به دخترها خوش بگذرد و فقط می آید و یک عکس یادگاری می گیرد، بیست سال بعدش دیگر قرینه نبودیم در عکس ، دوش به دوش ایستاده بودیم ! آن پسرک خندان حالا مرد زندگی من است !
و اما...پسرم
هدیه دادن و گرفتن به عزیزانت یک رکن خیلی خیلی مهم است در روابط ایشان و شما ، در نشان دادن علاقه و اهمیت او به تو و تو به او . این را قبول ندارم که بگویی همین که به یادت بودم کافی است !
هدیه خریدن یعنی تو برای من مهم هستی که برایت وقت می گذارم ، هزینه می کنم و سلایقت را می دانم . یک مرد متشخص باید همه اینها و بیشتر از اینها را بداند و بکار بندد . امیدوارم ...
خوشحالی نوشت : گل و شیرینی و هدیه رسید