کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

گهر بارانیم !

1393/3/12 13:03
نویسنده : مامان کیامهر
308 بازدید
اشتراک گذاری

حرف زدن یکساله ها دل می برد

حرف زدن دوساله ها ضعف می آورد

حرف زدن 3 ساله ها انگشت به دهانی و تفکر دارد

چه خوب که فیلم هست و عکس که بنشینیم و سه تایی بخندیم به جنگولک بازیهای پسرجان در جمع مهمانان عید 91 . همان روزهای شل شلک راه رفتن و ریزه ریزه حرف زدنهای بامزه در خصوص یاداوری صداهای حیوانات اهلی و وحشی، یک ریز و بی وقفه به تک تک مهمانان و اجبار نمودنشان در تشویق خودش . گلچین کردن مهمانها، تحویل گرفتن برخی با خودنمایی و فراری دادن بعضی دیگر با غر غر کردن های مخصوصش. اجبارکردنمان در پذیرفتن پذیراییش از مهمانها با دست گرفتن ظرف سنگین آجیل و گز .

بابا و مامان و شهمام و حمام و بامپو وساعت و  ک و ق های غلیظ گفتنش !

یا بخندیم بلند بلند به سیاست دو سالگیش در عید 92 .  ناامید که می شد از بخشش مامان  در بدست آوردن شکلاتهای سوم و چهارم و بیشتر ، ظرف شکلات محبوبش را در هر وعده دید و بازدید ، از اولین مهمان تعارف می کرد و به آخری که می رسید نقشش عوض میشد ، ظرف شکلات را در دست مهمان داده و از ایشان می خواست " حالا تو به من تعارف کن!!! "  و آیا مهمان را توان پاسخ منفی بود ؟؟؟ هرگز ، هرگز !! و اینگونه بود که شمار شکلاتهای خورده شده بیش از تعداد متعارف می شد ! برای تشکر از مهمان و خاطره خوش ساختن برای ایشان  هم فرایند ساخته شدن بتن در خلاطه و میکسر و ساخته شدن ساختمان را و بعد صحنه سازی حمل زباله توسط شهر داریچی های نارنجی پوش را با جزئیات اجرا می کرد .

کلمات قلمبه سلمبه و افعال و قیود  و صفات دو سالگی را محفوظ داریم در حافظه گوشیهای تلفن همراهمان و گاهی که حال و هوای گذشته ها را می کنیم خوب پاسخ حالمان را می دهند .

و اما سه سالگی...

از آنجا که پسرمان بسیـــــــــــــــــــــــــــار احساساتی تشریف دارند به  دفعات  ابراز محبتهای جانانه ای نصیب این جانب می شود و آخرش هم به این ختم می شود " مامان دیگه نمیری سر کار ؟؟ نه راستی شبا نمیرن سر کار ! "

خاله اش می گوید ، کیامهر زردالو زیاد نخور برای بچه ها خوب نیست و چنین پاسخ می شنود : برای من خیلی هم خوبه چاق می کنه و قوی ولی برای بچه شما بده ، عَضیفه ! ( یعنی ضعیفه ، قوی نمیکنه )

بعد از اتمام گریه های طناز( دختر همکارم) به او می گوید : طناز دیگه اخلاقت خوب شد ؟؟ اشکتو پاک کن !

در پی ماجراهای بی رویه peppa دیدن و کلنجار رفتن برای کم کردنش :مامان من دیگه pepa نمی بینم ، اصـــــــــــلا دیگه نمی بینیم ، به هیچ وجه نمی بینم! و من  با ناراحتی : چـــــــرا پسرم ؟ مگه چی شده ؟؟  و او : ناراحت شدی ؟؟ نه ناراحتی نکن خوب بــــــــــــــــا شه می بینیم(با اکراه ) .بیا الان بریم ببینم ! و من : تعجب تعجب و در نهایت بازنده و در آخر خندهخنده برای کم نیاوردن ! و اوست که قـــــــند در دلش آب می شود از این پیروزی!

در حال بازی و بدون توجه به اطراف با لهجه غلیظ : کامپتیشن ! ( از peppa  یادگرفته)

شعر twinkle twinkle little star  را بسیار خوب یادگرفته و با آهنگهای متفاوت میخواند .

 طلب هندوانه می کند و اصرار دارد هیچ هسته ای نداشته باشد ؛ مامان فقط هن شو بیار دونشو نیار !

در تخیلاتش خلبان است .من را همیشه در صندلی پشت سرش می نشاند و بابا را کمی دورتر . اولین مقصد هم مشهد است و بعد آمریکا !!

با تیاناز (دختر 5 ساله دایی جانم )چمدانش را پر از اسباب بازی کرده همچنین جعبه ابزارش را و کشان کشان می اورد با همه خداحافظی می کند و می گوید می رویم کیش ! دلیلش هم این است: سنگ بندازیم توی دریا و برگردیم خندونک

...........................

خدا حافظ بنده کوچکش باشد.

 

پسندها (2)

نظرات (2)

الهام مامان علیرضا
12 خرداد 93 15:41
خیلی باحال بود کلی خندیدم خواهر ماشاله به این همه هوش خوب یاد گرفته با هوشش شما رو ضربه فنی کنه فکر می کنم وکیل خوبی بشه ببین کی گفتم به نظرم استعدادش تو وکالت خیلی خوبه
مامان کیامهر
پاسخ
خوشحالم واقعا ضربه فنی کلمه کاملا بجاییه تا حالا به این قسمتش فکر نکرده بودم جالبه با این توجیهاتی که برای کاراش داره بعیدم نیست
khale farzaneh
13 خرداد 93 8:27
fekr konam estedadesh be khalash rafti agar eshtebah nakonam