سفر مشهد
زیارت امام رضا بالاخره میسر شد
تا بحال نگفته بودم که پسر جانمان چقدر هوای مشهد در سر دارد و هر گنبد و مناره ای را مشهد می داند. حتی در بازگشت از کیش از ما خواست خانه نرفته و با اتوبوسش به مشهد برویم . از 2 سالگی یا شاید کمی قبل ترش هوایی شده بود و عجیب برایمان اجابت خواسته اش میسر نمی شد که احتمالا طلبیده نمی شدیم . حتی بابا که دی ماه گذشته برای سفر کاری مشهد نصیبش شد هم نشد که ما را همراه ببرد .یک نکته جالب از آن سفر این که وقتی در آخرین ساعات اقامتش در مشهد طی مکالمه تلفنی از کیامهر سوال کرد که چه سوغاتی دوست دارد برایش بیاورد ایشان درخواست یک گنبد زرد بزرگ نمودند و در نهایت پس از توضیحات ما مبنی بر امکان پذیر نبودن تهیه خواسته شان به ناگهان تغییر عقیده داده و دایناسور سبز خواستند ! بابای مهربان هم شدیدا از خدا خواسته بودند که رو سیاه پسرشان نشوند و در دومین مغازه ی اسباب بازی فروشی در عمق یک زیر زمین سه دایناسور سبز در سایزهای مختلف خریداری نمودند و بسان شخصی که حیات در مریخ یافته باشد شعف خود را از یافتن دایناسور سبز به ما و خانواده اعلام نمودند .
و اما نصیب و قسمت پسرجان و ما شد تعطیلات عید فطر ، و آنچه ما در ایام دیگر تلاش کرده بودیم و نشده بود به دقیقه ای بلیط قطار و مکان مهیا شد آنهم در این ایام بسیار شلوغ که بلیط ها ثانیه ای پر می شد .
با دوستان بسیار عزیزمان خاله سمیه و خاله مهرانه جان که سال گذشته هم همسفران شمالمان بودند افتخار همراهی داشتیم و در واقع زحمت مکان بر عهده عمو وحید مهربانمان بود.
و اینگونه شد که شب عید را مجاور امام مهربانی ها بودیم و چه زمانی بهتر از این
لحظه مواجه شدن پسرمان با بارگاه حضرت و عکس العملش برایمان اهمیت داشت و آنچه دیدیم سکوت بود و فقط تماشا ی گنبد طلایی و چراغانی های عید و البته تعجب ازجمعیت بسیار بسیار بسیار عظیمی که حتی راه رفتن را هم سخت می کرد چه رسد به زیارت !
هر چند اعتقاد ما بر این است که از دور هم می توان سلام داد و زیارت کرد اما متاسفانه اکثریت بانوان محترمه نظری غیر از این دارند و پارمیدا و آرمان جان از شدت ضربات وارده بر سر و بدن و پاهایشان با چشم گریان راهی منزل شدند و کیامهر که هنوز امکان بغل شدن دارد در بغل بابا کمتر اذیت شد و شکر خدا خاطره بدی در ذهنش نماند.
جای شما در دعای کمیل پنجشنبه شب در صحن چراغانی شده آزادی خالی .کیامهر با دستان کوچک رو به آسمانش از خدا سلامتی همه کودکان را خواست . باشد که مقبول افتد.
و آنچه در سفر برای یک کودک خوشایند است
شوق راهی شدن و چمدان بستن
احساس استقلالش در یک محیط متفاوت و جدید
پدر و مادرِِِ ِتمام وقتِ بی دغدغه ای که بچگی می کنند با بچه هایشان
و دیدن از نزدیک حیوانات که بسیار مورد علاقه کودکان است و به ندرت در روال عادی زندگی میسر می شود
و یک خواب آرام با رویاهای شیرین سفر
پ ن : بماند که از شنبه تا به امروز ، گلاب به رویتان ، دستمان به اوضاع بهم ریخته مزاجی کیامهر بند است و تعطیلات تابستانی مان را گل افشان نموده است !
اعتراف نوشت : هنوز هم اجازه عکس گرفتن از پسر خان را نداریم بنابراین بیشتر عکسها در عالم خواب نامبرده گرفته می شوند