برخی گفتمان و پرسمان های کیامهر در این روزها
بابا می خوام یه حرفی رو ....(با مکث) عرض کنم صبح ها مامانا میرن دانشگاه سر کار باباها میرن شرکت !
پس از عوض کردن در ماژیکها با هم : بابا ببین این ماژیک چقدر شیک شده !
پس از بیدار شدن از خواب بعد از ظهر با صدای بغض آلود : مامان بچه ها یی که میرن خونه مادرشون ، یعنی مامان ایران شون نباید دیگه بیان خونه خودشون باید همونجا بمونن !
مامان مادر ملوک ( مادربزرگ همسر) ، بابا علی داره پس مادر صدیقه ( مادربزرگ من) هیچ بابایی نداره ؟!
در بررسی یک وسیله : مامان این چیه ؟ آهان فهمیدم چیز خاصی نیست !
پس از انجام کاری که میدونه باعث دلخوری من میشه و قبل از اینکه واکنش نشون بدم : مامان چرا تو همش ناراحت میشی و قهر میکنی ؟؟
بعد از ناراحت شدن و در هم رفتن چهره من برای اینکه مطمئن بشه باهاش دوستم : مامان به این ماشین لبخند بزن ، مامان به این برجی که ساختم لبخند بزن ، مامان این خرسه میگه مامانت چه جوری می خنده ؟!
شبها باید با یه مداد جلوی دهانمان به جای میکروفن با ایشون هم آوایی کنیم و این تصنیف و ترانه ها را اجرا کنیم:
مرغ سحر نامه سر کن ... داغ مرا ساز من کن .... ( اگه شاعر بینوا بشنوه پشیمون میشه )
شعر های داستان خروس زری: دیشب زن مش ماشالا بیدرد مرغای محله را خبر کرد پاشید واسشون یه چنگ چیله گفت زود بخورید خروس نبینه وقتی که چرا شا پرسیدم من گفتش با خروس زری بدم من ...
( بعضی اوقات دستور میده که اینجوری بخونیم : زن مم مامالا بیمم مرمای ممله را مبر کرد و... که در نهایت منجر میشه به خنده های شدید و عدم امکان ادامه اجرا ! )
امشب شب مهتابه .... که بیتهای سختش در هم و بر هم میشن و قابل نوشتن نیست!