کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

امان از دست دیر خوابی!

1392/9/3 0:11
نویسنده : مامان کیامهر
312 بازدید
اشتراک گذاری

همه اقوام و دوستانی که ما را می شناسند از مدل خور و خواب کودکمان خبر دارند! وقتی ما از این بابت به دکتر پناه بردیم ایشان فرمودند بچه های فامیل شما مسبوق به سابقه هستند  و لطفا در این مورد استرس

خلاصه ما بودیم و نوزادی با حداکثر 8 ساعت خواب در شبانه روز ! توقعمان بالا نبود به 10 ، 11ساعت هم راضی بودیم یعنی همین که می توانستیم 2 ، 3 ساعتی پلک بر هم گذاریم کافی بود باللهآخکلافهخواب روز این نوزاد نیم وجبی از 15 ، 20 دقیقه محال بود بیشتر شود .مخصوصا اگر قرار بود خدای ناکرده ناهاری ، شامی هم خورده شودعینکقطعا او هم ناهار می خواست حتی اگر 10 دقیقه از ارتزاقشان گذشته باشد نیشخند

و این ماجرا ادامه داشت تا 15 ، 16 ماهگی . پسر فهمید خواب هم چیز بدی نیست اگر انصاف داشته باشیمگریه

حالا پسر جانمان  خوابیدنش اصولی تر شده صبح 9 و 10 بیدار می شود ، بعد از ظهر از 4 تا 6 و گاهی 7 عصر می خوابد و خواب شبش از بامداد فردا آغاز می شود یعنی ساعت 1 بامداد به بعد . دیدید که از اصولی هم رد کرده و از آنسوی بام به قول معروف افتادهمژه

ما تصمیم گرفتیم آنچه مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا می خواهیم بشود ! یعنی کودکمان ساعت 10 شب حداکثر بخوابد تا هم مادرش کمی بیاساید و هم پدرش . 2 راه داشت:

1- صبح زودتر بیدارش کنیم تا بعد از ظهر زودتر بخوابد و به همین ترتیب....

این کار سخت است چون بعید است که بشود بدون اینکه چشممان را اشکین کند بگذارد برویم سر کارگریه

2- نگذاریم بعد از ظهر بخوابد نیشخند

همین کا را کردیم .... نتیجه را ببینید:

ساعت 8 شب طاقتش طاق شد و خوابید و ماهوراهورا

ساعت 10 یعنی 2 ساعت بعد:   با سرعتی زیاد که نشانه سرحال شدن و قبراق شدنش بود از اتاقش در حالیکه دو ماشین در دست داشت برای مسابقه دعوتمان کرد ! تعجب

این جیغ بنفش که می گویند کاربردش همین جاست شیطانکلافه 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

sahar
5 آذر 92 19:27
ممنون از اینکه منو درک کردین ولی الان گذر زمان باعث شده که اینو به عنوان فراز و نشیب های زندگی بپذیرم
مامان کیامهر
پاسخ
آفرین دقیقا همینه
مامان آرمان
9 آذر 92 13:49
الهی فدات بشم گوگوجی که اینقدر بانمکی
مامان کیامهر
پاسخ
خدا نکنه خاله مهربون.دوستتون دارم
الهام مامان علیرضا
9 آذر 92 17:38
خیلی باحال نوشتی خدا بهتون رحم کنه منم تو این شرایط قرار گرفتم برای همین لازم شد بنویسم:" جانا سخن از زبان ما می گویی!"
مامان کیامهر
پاسخ
آخ پس هم دردیم .دیگه چاره چیه ! باید ساخت ،
خاله مهری از اصفهان
10 آذر 92 8:49
خوب بذارید بچه کار خودشو بکنه حداقل یک نیمه شب می تونید بخوابید
مامان کیامهر
پاسخ
بچه خود به خود کار خودشو می کنه ما هم حرفی نداریم ! مجبوریم
مامان آرشين
10 آذر 92 10:08
جالب بود انگار داشتي از زبون من ميگفتي گذري وبلاگت رو و اين پست رو ديدم گفتم بد نيست همدردي كنيم
مامان کیامهر
پاسخ
ممنون که به ما سرزدید ظاهرا اغلب مامانا همدردیم