کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

جمعه...

1392/9/8 13:08
نویسنده : مامان کیامهر
257 بازدید
اشتراک گذاری

امروز از آن  روزهای دلتنگی تعطیل پاییزی است ....من و پسر در خانه تنها هستیم . همسر برای کمک به ابوی شان برای تعمیر لوله کشی خانه شان رفته  .. بوی چوب دارچین از توی قابلمه روی گاز تمام هوای خانه را پر کرده  ...پسر با تعجب می  پرسد چرا امروز می تونم همش pepa pigببینم ؟! چرا امروز اشکال نداره ؟! مگه هنوز یک ساعت نشده؟می گویم امروز اشکالی ندارد.فقط امروز .

دلم میخواهد کز کنم یک گوشه زانوهایم را محکم در بغل بگیرم  و فقط فکر کنم ، کسی از من نپرسد چرا بغض داری چرا .... !

 غم، هی سنگینی اش را ولو می کند در چشمانم ، نمی گذارد بی دغدغه ی دستمال کاغذی فکر کنم  ... یک سوال بی جواب دارد بزرگ می شود ، نکند از بزرگیش مغزم ترک بردارد؟؟

به سرنوشت یک دوست فکر میکنم از دوست بهتر مثل یک خواهر مثل یک همدم که پچ پچ های دوران نوجوانی مان را در گوش هم نجوا می کردیم و هی دلمان برای هم تنگ می شد .خوش آن روزها که شبش را با دعوای مامان و بابایمان صبح می کردیم ، آهای دخترا زبونتون فلج شد بخوابید کم بخندید کم حرف بزنید ... ای کاش هنوز مشکلاتمان همان پچ پچ ها بود !

همیشه دوست داشتم احساسش را نسبت به زندگیش . اما انگار این دفعه هم من اشتباه کرده بودم هم او ....

پدرش را که دیدم هزار حرف نا گفته در چشمانش دیدم .یک اندوه بی سر و ته . دخترش غمش بود .سرنوشت دخترش ....

مادرش اما با همان مهربانی چشمانش التماس داشت اشک داشت .تنهایش نگذار... نه هرگز ، مگر می توانم ... خیالتان راحت . وقتی گفتم راحت خجالت کشیدم.

از بچه معصوم و پاکش نمی توانم بگویم چون صفحه کلید را نمی بینم...

مستاصل می بینمش ای کاش کاری از دستم بر می آمد اما...

دیگر خیلی دیر شده خیلی زیاد!

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

sahar
8 آذر 92 17:52
آخه . واقعا یه وقتایی این نشیب های زندگی میخواد قلب آدمو از جا در بیاره .ولی به خدا توکل کنید مطمئن باشید تنهاتون نمیذاره ! من توی بدترین شرایط زندگی ام همین کارو کردم و واقعا حضور خداوند رو در کنار خودم احساس کردم...
مامان کیامهر
پاسخ
سحر جان این نشیب خیلی سخته، دعا کنین برای یک زن بی گناه و یه بچه معصوم
lمامان آرشیدا
9 آذر 92 8:40
سلام دوست جون ،قربون مهربونیت و دلتنگیت ،درکت می کنم و میدونم که دیدن غم و ناراحتی دیگران برات خیلی سخته.ایشالا درست میشه .شاید آینده ای بهتر در انتظارش باشه .گذشت زمان درستش میکنه .راستی رفتم مشهد پیش فرخ .جات خیلی خالی بود .
مامان کیامهر
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که درک میکنی . ان شااله همینطوره. وای چقدر خوب .حتما باهات تماس میگیرم. آرشیدا جونو ببوس
الهام مامان علیرضا
9 آذر 92 17:35
عزیزم واقعا دردناکه من نمی دونم چی قراره به سر جامعۀ ما بیاد قبلا خیلی به این می بالیدیم که جامعۀ ما مزیتش بر جوامع غربی همین استحکام بنیان خانواده ست ولی نمی دونم با این اوضاعی که داره پیش میاد دیگه میخوایم به چی بنازیم
مامان کیامهر
پاسخ
الهام جان دیگه جوری شده که کنترل خیلی چیزا از دست آدما در رفته و متاسفانه جامعه ما هنوز به بلوغ اجتماعی نرسیده که باز بودن و عادی بودن ارتباطات را تاب بیاره و از طرفی اعتماد هم ظاهرا اصلا نتیجه خوبی نداره چون آدما دائما متغیر هستند . فقط امیدوارم همه خانواده ها بتونن به سلامت از میان این همه بدی بگذرند. عزیزم ممنون از همراهیت
خاله مهری از اصفهان
10 آذر 92 8:31
عزیزم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی دلم برای هر سه تایتون تنگ شده مامان کیامهر،مامان آرشیدا و فرخ جون
مامان کیامهر
پاسخ
وای خاله مهری از دلتنگی که نگو منم همینطورممنون که به ما سر میزنین
الهام مامان علیرضا
20 آذر 92 12:55
عزیزم کجایی؟ چند وقته به روز نشدی نگرانتون شدم
مامان کیامهر
پاسخ
دوست عزیزم چند وقته یه کم درگیرم .به زودی با چندین پست مفصل برمیگردم . از اینکه دوست خوبی مثل شما دارم بر خود میبالم
زهرا عمه سروش
22 آذر 92 16:51
سلام عزیزم، غصه نخورید، انشالا که همه چی درست میشه[گل ]
مامان کیامهر
پاسخ
به امید خدا.ممنون زهرا جان.
نیلوفر
21 دی 92 22:23
اخی بیچاره، و این وسط پپا و کیا مهر جالبه
مامان کیامهر
پاسخ
بیچاره عاشق ناله تا کی یا دل منه یا ترک سر کن .......