جاده خاکی....
در مدت این دو سال و اندی که مفتخر شدم به بهانه ثبت خاطرات کیامهر به دنیای وبلاگر ها وارد شوم یکی از مواردی که همیشه ذهنم را در گیر می کند نحوه بیان مطالب است .من تجربه ای در وبلاگ نویسی نداشتم . شاعر و نویسنده هم نبوده و نیستم تا تشبیه و استعاره بلد باشم .بنابراین مطالب اولیه ام کاملا خودمانی است . بیشتر با تعریف از بچه و بیان خاطرات می گذشت.اتفاقا شاید برای خواننده خوشایند هم نباشد که هی قربان صدقه کودکت بروی ! اما همانطور که گفته ام قبلا هر دست و پا زدن بپه برای پدر و مادرش می شود یک لحظه خاص و ناب که حیفش می آید نگوید چون با مرورش شیرینی اش دو باره مز مزه می شود!( تا مبادا هوس دیگری کنی)
در وبگردی هایم با معدود مادرانی آشنا شدم که لحن متفاوتی داشتند اهداف متفاوتی هم البته ، کودکانشان هم گاها بزرگتر بودند و همین متفاوتشان می کرد .
بعضی وبلاگ ها آموزشی هم بودند و مادران با برزگواری تمام تجربیاتشان را به اشتراک می گذاشتند .
بعضی از زبان بچه ها می گویند که البته شیوه بسیار جالبی است و خیلی از حرف ها را می شود راحت تر زد .
بعضی هم بیشتر از اسم نی نی وبلاگ استفاده می کنند ولی کمتر از بچه هایشان می گویند .
برخی تجارت هم می کنند
پس اینجاست که باید به هدف در ایجاد یک وبلاگ نظر ویژه ای داشت !
من می نویسم تا خانه مجازیم بخشی از خاطرات خانه واقعیم را برایم مکتوب نگاه دارد تا اگر مرور زمان حافظه ام را مخدوش کرد ، حد اقل بک آپ داشته باشم. لحنم اگر در جاهای مختلف متفاوت است مربوط به حال و هوای هم خودم هم کودکم و هم شرایط است.
همچنین کیامهر بتواند با ورود به این خانه بخشی از گذشته اش را کاوش کند .
امیدوارم مادر پر کار و زرنگی باشم در این خانه هم!!
اعتراف نوشت : به بهانه مشغله کاری نمی توانیم هر روز آپ شویم ! هفته ای یک بار را قول می دهیم هم به خودمان هم دوستان عزیزی که در خانه ما را می زنند ! این از ادب به دور است که پستی برای پذیرایی از عزیزانت نداشته باشی!