خاطرات نوزادی کیامهرم
به نظر من هر بچه ای که پا به این دنیا میذاره واسه خودش یه آدم بزرگه با عادتها و رفتارهای منحصر بفرد، اینکه میگن بچه س نمی فهمه محض غلطه ! اونا آدم بزرگایی با ظاهر کوچیکن که چندین نفر را به کار میگیرن تا بشناسیشون !خدا همه فرشته کوچولوها را سالم و سلامت نگه داره!
روزای اول هر دست و پا زدن بچه میشه یه کار جالب و حرکت به یاد موندنی واسه اونایی که دوستش دارن که شاید هم برای دیگران کاملا عادی باشه و از ذوق کردن مامان باباش تعجب کنن !!عادتهای منحصر بفردشونو که دیگه نگو !!!!!!!!!
خلاصه اینکه نی نی من هم واسه خودش عادتهای بامزه ای داشت ،مثلا دوست داشت خوابیده شیر بخوره، چندین نفر آدم بزرگ بالاخره بعد از 3 ،4 روز تونستن این عادت رو ازش بگیرن ولی هنوز هم که داره 2 ماهه میشه بدش نمیاد تو این حالت باشه ، اونوقت بزرگترا میگن بد عادتش کردی !!! آخه یکی نیست بگه بچه 1 روزه از کی بد عادت شده؟؟!!
یه کار جالب دیگش این بود که از روز اول به طرز جالبی دوست داشت بغل بشه ، دستهاشو رو سینه من یا باباش جاگیر میکرد و بعد سرش را میگذاشت رو دستاش و یکی دو ساعت هم به همون حالت میخوابید! جالب اینکه چندین بار جای دستاشو جابجا میکرد تا بالاخره وضعیت مناسب را پیدا کنه! حیف که عکس مناسبی از این حالتش ندارم که نشون بدم. البته الان که داره 2 ماهه میشه دیگه کمتر بغل رو دوست داره و بیشتر دلش میخواد تو تختش بخوابه و دست و پا بزنه !!( قربون پسر عاقلم برم!!)
اولین باری که ازش دور شدم دقیقا یک ماهگیش بود که شب 2 ساعت پیش مامان بزرگش موند، هنوز 2 ساعت نشده بود که تماس گرفتن زودتر بیاین که بچه شیشه نمیگیره (بخاطر اینکه باید بعد از 6 ماه برم سر کار به شیشه عادتش دادم)خلاصه اینکه نفهمیدم چه جوری برگشتم خونه ... تا که صدام را شنید و باهاش حرف زدم لب گذاشت و با حالت خیلی معصومانه ای شروع به هق قق کرد و زد زیر گریه و البته من و بابا و مامان بزرگش را هم به گریه انداخت این نیم وجبی !!! دوری منو احساس کرده بود و حسابی دلگیر بود و بعد از شیر خوردنش که اونهم ماجرایی بود و هر چند ثانیه یک با با هق هق بهم نگاه میکرد کلی طول کشید تا باهام آشتی کرد و اخلاقش خوب شد ولی تا حالا نتونستم دوباره بهش شیشه بدم ، خدا به فریادم برسه امیدوارم دو باره شیشه بگیره !!
یه خاطره بد از روزای اول اینه که زردی گرفت و من هم که حسابی مامان دل نازکی هستم تکلیفم معلوم بود ! حاله گریه کی گریه !!1 روز بیمارستان بستری شد و 4 روز تو خونه داخل دستگاه! بالاخره تو 1 ماهگی کاملا زردیش برطرف شد .
قولنج و بی قراری بچه راهم تقریبا همه ماماناکم و بیش تجربه می کنن، نی نی گولو ما هم کمی از این حالت اذیت شد ولی خدا را شاکرم که الان خیلی خیلی بهتره!
این گل پسر حسابی ددری شده و عصرا مخصوصا توی خونه حوصلش سر میره و نق نق میکنه و تا میبرمش بیرون گل از گلش میشکفه و سر حال میشه !
راستی پستونک هم می خورد ولی بصورت ناگهانی تو یک ماهگی دیگه نگرفت و تمام تلاشهای مامانم خالم باباش و .... بی نتیجه بود تا اینکه همین چند روزه پیش وقتی خواب بود دیدم صدای ملچ مولوچ میاد .. داشت دستشو می خورد .. آروم دستشو در اوردم و پستونک گذاشتم و بالاخره موفق شدم ..... و این خبر را به کسایی که از شنیدنش خوشحال میشدن بلافاصله مخابره کردم.......
خیلی وقته که گل پسرم اجازه به روز کردن وبلاگش را بهم نداده بهمین دلیل یه فاصله 2 ماهه بین آخرین مطلب و مطالب جدید افتاده ،در حال حاضر کیامهر جون 4 ماهگی را گذرونده و هروز نازتر و با مزه تر میشه حسابی شیطون شده و پر فعالیت ، 63.5 سانت قد داره و 6 کیلو شده عزیز دلم!
خیلی وقته به دلیل مشغله فراوان نتونستم وبلاگ پسر عزیزمو آپدیت کنم تا الان که توی 10 ماهگیه ،٧٠ سانت شده و داره واسه خودش مردی می شه!حسابی با مزه و شیرین شده و تو دل برو!
اولین مسافرت پسر گلی 5.5 ماهگیه که رفته کیش . اینقدر پسر خوبی بوده همه را متعجب کرده بود . تو گرمای شهریور کیش اصلا خم به ابرو نیاورد که هیچ ،،، حسابی خوش اخلاق و خوش خواب هم شده بود . روزی 3-4 ساعت می خوابید و مثل گل بیدار می شد .
از 6 ماهگی که مامانی رفت سر کار کیامهر هم رفت خونه مامان ایران جونش ، با ذوق و شوق فراوان صبح ها میرفت بغل بابا جانش و مامانی دلش می شد قد یه گنجشک واسه گل پسرش!!! خدا را شکر اصلا بهونه نگرفت و اذیت نشد . با خاله ها هم حسابی جوره ، خاله فرزانه صبحها بخاطر کیامهر سر کار نمی ره ایشالا واسش جبران کنیم . با خاله نیلوفر هم حسابی رفیقه و با هم دنیایی دارن .
واکسن همیشه واسه من کابوسه ولی واکسن 6 ماهگیش اصلا مثل 4 و 2 ماهگیش نبود .تب 40 داشت ولی فقط یک شب و بی قراریش هم کمتر بود . آخه پسرم تو 4 و 2 ماهگی خیلی اذیت شد 2 روز شیر نمیخورد و نق نقو میشد .
الان کیامهر در اوج خوش مزگیه داره تلاش می کنه حرف بزنه، البته این کلمات رو ادا می کنه : برق- بابا - پرده - دککککک( دکمه ) - عت( ساعت ) - رفت- دد(dada)- آقا
حرف ((ق)) اولین چیزی بود که توی 7 ماهگی گفت !!!
مامان هنوز نمی گه حرف میم واسش سخته!
راستی قراره پسر عموش هم تا چند ماه دیگه به دنیا بیاد و نوه ها بشن 2 تا! کیامهر تازگی هاحسابی با عموش جور شده و هر دو دلشون واسه هم تنگ میشه !
خاله مرضیه ( دوست مامان ) هم نی نیش تیر یا مرداد به دنیا میاد . کیان پسر خاله رویا( دوست مامان) 4 بهمن یعنی 4 روز دیگه به دنیا میاد. حسابی نی نی بارونه دور و بر پسرم ! آخ جوووووووون (٢٩/١٠/٩٠)