از راست: آروین ، آرمان ،کیامهر درسفر ما با خاله آذر و عمو سروش به یزد خونه خاله مهرانه و عمو احسان 22/11/91 دراینجا فرصت را مغتنم میشمارم که به پاس مهربونی و زحمات مهرانه جون و احسان خان با وجود مشغله کاری زیاد ازشون تشکر ویژه کنم (البته با تاخیر )خیلی خیلی خوش گذشت مخصوصا به سه تا وروجک که البته آروین و آرمان خیلی صبوری کردند چون کیامهر یا بازیشونو بهم میزد یا اسباب بازیهاشونو برمی داشت ) و البته بیشتربه ما ! به یاددوران خوش دانشجویی و اتاق با صفامون در خوابگاه به یاد موندنی دانشگاه صنعتی ، هرشب با آذر ومهرانه جون شب نشینی داشتیم و خاطرات شیرین گذشته را مرور میکردیم و به قول آذر جون پس از مدتها از ته دل واقعاخندیدی...