کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

این روزهای گل پسری

کیامهردر این روزها و در آستانه ورود به 16 ماهگی کل دنیای اطرافش را میشناسه و البته به اسم . هرچیزی راکه نمیشناسه و یا برای اولین بار میبینه با عبارت زیبای این چیه و با آهنگ مختص به خودش می پرسه .به دلیل ورود رییس به اتاق کارم .... ادامه دارد...   سلام دوباره ! رییس همون موقع رفت ولی من تا دوباره تونستم بیام یه سال نوری طول کشید..... بله میگفتم کیامهر کنجکاو من اسم هر آنچه در خانه خیابان بیابان آسمان زیر زمین روی زمین وجود داره را بلده و خدا نکنه چیز جدیدی ببینه که اونوقت باید اسمش کارش صداش حرکتش و سایر اطلاعات لازم را واسش توضیح بدیم و من عاشق لحظه لحظه هاشم کلمات با مزه ای که می گه : بابا دون دون ( ب...
19 شهريور 1391

خلوت پسرانه و پدرانه !

چند روز پیش کیامهر و بابا شهرام تو اتاق کیامهر مشغول بازی بودن ، صدای غش غش خنده مرد کوچولو منو کنجاو کرد و رفتم ببینم چه خبره ! آقا پسری که ظاهرا از حضور من نا خشنود بود و احساس میکرد خلوت مردانشون بهم خورده با حالت کاملا آمرانه فرمودند : برو اتاق برو  و تا خیالش از رفتنم راحت نشد بازی ادامه پیدا نکرد !!!   این رفتار جالب دیروز هم مجددا تکرار شد و احتمالا ادامه خواهد داشت ، خوب  مردن دیگه کاریشون نمی شه کرد !   ...
19 شهريور 1391

این مغزبادام چه ها که نمیکنه... اختصاصی برای مامان جونا و باباجونا

کیامهر دو تا بابابزرگشو عاشقانه دوست داره و کاملا بین ایشون و سایرین تفاوت قائل می شه .به عنوان اولین نوه حسابی خودشو تو دلشون جا کرده . صبحها آنچنان می پره تو بغل بابا نصراله( بابالی ) که من و بابا شهرام حسودیمون می شه ! بابایی هم حسابی طبق میل  پسری رفتار میکنه و تا مدتی که خونه هست آب بازی و کوچه و پارک و .....براهه . بابالی دوستون دارم امیدوارم همیشه سالم و شاد باشین. درخواست تاب توسط کیامهر از بابادون دون سبب شد بابایی به مدت 12 ساعت با عشق فراوان با ابزارهای موجود در خانه مشغول ساختن یه تاب فلزی واسه نوه مغز بادامش بشه !! کاردستی های زیادی بابا دون دون توانا واسه کیامهر ساخته مثل فرفره ، جاروی دسته بلند واسه جا...
16 شهريور 1391

مراسم شعر خوانی مشترک !!

تاب تاب عباسی    خدا منو نندازی اگه منو بندازی    بندازی تو شهر بازی   یا حوض نناشی (قرمز ها رو کیامهر می گه ) اتل متل توتوله گاو حسن چه جوووووه    نه شیر داره نه ... .   گاوشو بردن هیندیشتون   یک زن کردی  بشتون اسمشو بذار عم قژی    دور کلاش قمژی    آچین و واچین یه پا تو برچین پسرکم علاقه زیادی به شعر یه روزی آقا خرگوشه رفت خونه آقا موشه ........داره  و از گفتن آخ آقا خرگوشه خیلی خیلی خوشش میاد . منم به مدد سرچ تو نت شعر کاملو پیدا کردم و دیروز یکی دوباری شعرو واسش خوندم .دیشب موقع خواب با خودش می گفت خرگوش بازی گوش !   ومن حسابی...
16 شهريور 1391

ماجراهای سر جاش !

کیامهر علاقه شدیدی به قرار دادن اشیا سر جای خودشون داره مثلا در بطری ها قابلمه کمد ماشین باید فورا بسته بشه یا صندلی آشپزخونه حتما صاف زیر میز باشه البته در مورد اسباب بازیها نه خیلی همه جا جای اسباب بازیهاست !! آینه شمعدون ما از این برونزیهای خیلی سنگین و بزرگه که یه ساعت رومیزی سنگین هم داره .بابا شهرام بخاطر اینکه برای کیامهر خطری نباشه ساعت رو از عید پشت مبلها پنهان کرده بود.....  من تو آشپزخونه مشغول کار بودم که اومد دست منو گرفت و برد کنار میز آینه و گفت   سر جاش بذار گفتن چیا مامان جون ؟ دوباره دستمو گرفت برد کنار مبل و از گوشه دیوار ساعت را نشون داد و گفت سر جاش ! و من مجبور شدم ساعت را بیرون بیارم و ب...
17 مرداد 1391

اون بالا

بچه که بودیم یه گوشه کناری واسه خودمون پیدا می کردیم و نسبت بهش احساس مالکیت داشتیم مثلا داخل کمد یا پشت تخت ... .این حس قشنگ بین همه بچه های دیروز و امروز مشترکه . اینجا هم بالای مبل و مکان دنج کیامهره ، همه هم باید بهش نگاه کنن و ذوق کنن تا بیشتر بهش خوش بگذره ! هر ازچند گاهی هوس بالا رفتن از مبل می کنه ومی گه اون بالا ، آخ جوون ! وبابایی باید این کارو واسش انجام بده. ...
26 تير 1391

کوش ؟ اینجاست

پسر جونی وقتی دنبال چیزی می گرده میگه کوش و اگر تونست پیداش کنه میگه اینجاس و اگر نبود دستاشو به حالت نیست در میاره و میگه نیشت ! وقتی زیر مبل را میخواد بگرده شیرجه میره روزمین دراز میکشه و میگه اینجاس اینجاس !
7 تير 1391