کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

بدون شرح

این لینک  را لطفا بخوانید. 70و چند میلیون انسان بی تفاوت ! به کجا میرویم با این سرعت؟؟؟ حالا مسئولین هیچ از همیشه تا اکنون هیچ ! چطور یک مادر می تواند با کودک 2 ساله خود چنین کند؟ یعنی واقعا در حکمت خدا ماندم ... بعضی  داشتن فرزند برایشان آرزوی محال است و بعضی بچه می آورند برای گدایی !!    ...
15 دی 1392

جوجه برفی!!

اصلا کی گفته فقط میشه ادم برفی  ساخت ؟ اقا جوجه برفی هم خیلی باحاله  مخصوصا و قتی به علت سرما  نمیشه بری بیرون  یه کم برف میاری داخل خونه و شازده پسرتو شاد میکنی! اینجوری:   ...
13 دی 1392

اعتصاب غذا

دیروز (  جمعه ) آخرین  روز اعتصاب  غذای دلبندمان بود .این بار یک هفته  دوام داشت.خوشبختانه  تیاناز جان دختر دایی نازنین  5 ساله ام  ما را از این بحران نجات داد ! کیامهر حدودا دو بشقاب غذا! البته بشقاب کوچک  از دستان فرشته کوچولو عذا خورد بدون دخالت بزرگترها و ما خانواده نگران را  از  نگرانی و  به دنبال آن  استرس و  تنش و کشش نجات داد! ما کلیه ترفندهای مادرانه ، پدرانه، مادربزرگانه ، دکترانه را بکار برده بودیم اما...... افسوس ! او در این زمینه به مادر عزیزش شباهت دارد زیرا که از خاطرات فراموش نشده کودکیم است که حدودا 3 ساله بودم که با مادرم به منزل یکی از اقوام رفته بودیم که...
11 دی 1392

پسرک دارد پسر می شود

پسرک دارد خیلی بزرگ می شود آنقدر که  متملکاتش را دارد گسترش می دهد در حد متصاحب شدن لپ تابمان که عصای دستمان بود یک روزی!  این روزها نشانه های بزرگی را بیشتر بروز می دهد ، مثلا متقاعد کردنمان با انواع و اقسام دلایل مربوط و نا مربوط برای دیدن کارتون مورد علاقه اش یعنی : Peppa Pig  که این روزها تمام ذهنش را در گیر کرده و من تمام توانم را برای قانون مند کردن تماشایش دارم به کار می بندم وقت ی صبح با صدای تپ تپ  پاهای کوچکش  که  می آید تا مهربانانه بیدارم  کند  و با صدایی که هنوز خوب صاف نشده  و بیدار ،از خوابی که شب دیده با تک تک جزئیاتش  برایم تعریف کند  یعنی که من بزرگ شده ام .خ...
11 دی 1392

این پست اتفاقا یک مخاطب خاص دارد

چند سوال اساسی و چند علامت سوال  خیلی بزرگ در ذهنم دارم: چرا نمی شود هر از چند گاهی شده برای یک روز هم کلا محو شویم و نباشیم و دکمه شات دان مغزمان را بزنیم تا هاردمان نسوزد؟؟؟؟        چرا اگر خانمی کردیم و خاموشی گزیدیم  اغلب قریب به اتفاق فکر می کنند ببو گلابی هستیم و  می توانند تا حد ممکن  له مان کنند ؟؟؟؟؟        چرا  اگر تواناییمان در اداره امورات زندگی  و بچه و  اداره و  ... زیاد بود انقدر که خیال همه ازما راحت باشد  که می توانیم از پس همه چیز برآییم ، میشود یک قانون؟؟؟؟ چرا اگر کارهایمان و وظایفان را  خوب و بی نقص انجام می دهیم باید همیشه ...
8 دی 1392

کارتون

در جستجوی راهی برای آموزش کودک دو زبانه با وبلاگ دوست عزیز ( ساحل مادر هیوا) آشنا شدم و پس از استفاده از تجربیات ارزنده شون و کتابی که نوشتن کار را آغاز کردم . اطلاعات بیشتر در وبلاگشون هست. یکی از مجموعه هایی که باید توسط کودک دیده بشه Peppa pig هست . با انیمیشنی بسیــــــــــــــار زیبا و جذاب ! ماجرای 4 خوک (دو بچه و مادر و پدر) با اتفاقات دنیای واقعی . بسیار آموزنده و شاد . تلفظ ها هم بی نهایت عالی! دیدن این مجموعه تنها یک مرحله است  اما : به دلیل علاقه باور نکردنی کیامهر ،ما 2 ماهه که تو همین فاز متوقف شدیم و هدفمان که همانا استفاده از 5،6 مجموعه دیگر است تا همین لحظه در هاله ای از یاس قرار گرفته در دنیای واقعی حرکا...
27 آذر 1392

جاده خاکی....

در مدت این دو سال و اندی که مفتخر شدم به بهانه ثبت خاطرات کیامهر به دنیای وبلاگر ها وارد شوم یکی از مواردی که همیشه ذهنم را در گیر می کند نحوه بیان مطالب است .من تجربه ای در وبلاگ نویسی نداشتم . شاعر و نویسنده هم نبوده و نیستم تا تشبیه و استعاره بلد باشم .بنابراین مطالب اولیه ام کاملا خودمانی است . بیشتر با تعریف از بچه و بیان خاطرات می گذشت.اتفاقا شاید برای خواننده  خوشایند هم نباشد که هی قربان صدقه کودکت بروی ! اما همانطور که گفته ام قبلا هر دست و پا زدن بپه برای پدر و مادرش می شود یک لحظه خاص و ناب که حیفش می آید نگوید چون با مرورش شیرینی اش دو باره مز مزه می شود!( تا مبادا هوس دیگری کنی ) در وبگردی هایم با معدود مادرانی آشنا شدم ک...
27 آذر 1392

جمعه...

امروز از آن  روزهای دلتنگی تعطیل پاییزی است ....من و پسر در خانه تنها هستیم . همسر برای کمک به ابوی شان برای تعمیر لوله کشی خانه شان رفته  .. بوی چوب دارچین از توی قابلمه روی گاز تمام هوای خانه را پر کرده  ...پسر با تعجب می  پرسد چرا امروز می تونم همش pepa pigببینم ؟! چرا امروز اشکال نداره ؟! مگه هنوز یک ساعت نشده؟می گویم امروز اشکالی ندارد.فقط امروز . دلم میخواهد کز کنم یک گوشه زانوهایم را محکم در بغل بگیرم  و فقط فکر کنم ، کسی از من نپرسد چرا بغض داری چرا .... !  غم، هی سنگینی اش را ولو می کند در چشمانم ، نمی گذارد بی دغدغه ی دستمال کاغذی فکر کنم  ... یک سوال بی جواب دارد بزرگ می شود ، ...
8 آذر 1392

امان از دست دیر خوابی!

همه اقوام و دوستانی که ما را می شناسند از مدل خور و خواب کودکمان خبر دارند! وقتی ما از این بابت به دکتر پناه بردیم ایشان فرمودند بچه های فامیل شما مسبوق به سابقه هستند  و لطفا در این مورد خلاصه ما بودیم و نوزادی با حداکثر 8 ساعت خواب در شبانه روز ! توقعمان بالا نبود به 10 ، 11ساعت هم راضی بودیم یعنی همین که می توانستیم 2 ، 3 ساعتی پلک بر هم گذاریم کافی بود بالله خواب روز این نوزاد نیم وجبی از 15 ، 20 دقیقه محال بود بیشتر شود .مخصوصا اگر قرار بود خدای ناکرده ناهاری ، شامی هم خورده شود قطعا او هم ناهار می خواست حتی اگر 10 دقیقه از ارتزاقشان گذشته باشد و این ماجرا ادامه داشت تا 15 ، 16 ماهگی . پسر فهمید خواب هم چیز بدی نیست ا...
3 آذر 1392

به یاد تابستان و تعطیلات

داشتیم عکسهای پسر را با خودش میدیدیم ، خودش خیلی عاشق این عکش شد و کلی برایم تعریف کرد که یادت هست باهم صبحانه می گذاشتیم در کامیون و می رفتیم مهمونی (یعنی همون اتاق خودش)!  گاهی هم با همین پوزیشن می رفتیم در بالکن و آنجا ناشتاییمان را میل می نمودیم.مکان به خواست مدیر برنامه هایمان تعیین می شد و نتیجه  اینکه: آرزو کردیم تعطیلات تابستان ما بشود خیلی بیشتر از این که هست تا از با هم بودن لــــــــــــــذت ببریم   ...
2 آذر 1392