کیامهرکیامهر، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

بهاری پسرم ، کیامهر

بدون عنوان

چه حس خوبی داشتم و دارم در هفته جاری یک جور تفاوت خوب داشت با روزهای پیش تر اول هفته اتفاقی با یکی از دانشجوهای سابق ملاقاتی داشتم که منجر شد به حضور در کارگاه تربیتی فرزندان آقای دکتر شهرام اسلامی. بسیار عالی بود و مفید و کاربردی .طرح مشکل همراه با پاسخ ، بدون هیچ کلیشه و تکرار بی کاربرد مکررات . یک جلسه هم مشاوره حضورشان رسیدیم و به همه نگرانی های مادرانه و همسرانه مان سرانجام دادیم و راهکارهای خوب خوب گرفتیم . مثلا مطمئن شدیم که پسرمان نه خجالتی است نه وابسته و از خیلی جهات موجبات افتخارمان نیز هستند و خواهند شد. سی دی های بسیار خوبی هم دارند که پیشنهاد می کنیم از دست ندهید . دیشب  هم خاطره شد برایمان با حضور در کنسرت هنرمند...
7 خرداد 1393

این روزها چه خبر؟؟

 اسفند گذشته بود که در آزمون دکتری شرکت کردم برخلاف دو سال گذشته که فقط ثبت نام می کردم و به قول همسر فقط به منابع مالی سازمان سنجش می افزودم و به وقت آزمون با دلالیل مکفی خودم را از آزمون منصرف میکردم مثلا اینکه نمی خواستم سیاهی لشکر باشم و ... آخر برای رضای خدا حتی یک خط هم به این منظور مطالعه نداشتم . حالا این که چرا با وجود اینکه می دانستم نمی روم و باز هم ثبت نام می کردم بماند ! بگذریم...  این بار تصمیم گرفتم طلسم را شکسته یک صبح جمعه دلچسب با فرزند بودن  را با نشستن بر روی صندلیهای فلزی  و نافرم که از ازل با ایشان مشکل اساسی داشتم  به تستهایی که با پاسخ  به آنها می گویند به ما   آری ...
1 خرداد 1393

از روز مادر تا تولد یک مادر

شروع بعد از غیبتهای مکرر چقدر سخت می شود ، از کجا و چگونه شروع کردن هم کلی سخت ترش می کند ، اصلا نمومه بارزی است از یک فیدبک مثبت یا همان چرخه معیوب . امروز بهانه خوبی بود .... اول برای تبریک به خودم و دوم برای ترک تنبلی ! از خدا جانم ممنونم که مقدر ساخت در بهارش ، در ماه محبوب و دردانه ام  اردیبهشت،  که بد جور عاشق حال و هوا و مرامش هستم زاده شوم . پسر جانم از شما هم یک تبریک ویژه نوش جان کردم ، مامان تولد خودم و خودت مبارک ، ولی اول تولد منه ها ! برو لباس خوشگل بپوش مامانِ ناز! همسر جانم از اینکه بعد از کلی راه و بیراه رفتن برای یادآوری این روز و در نهایت ، پیام تهدید آمیز دیروزیم ، امروز تا چشم باز کردم گفتی ت...
28 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

مادرها ، خانمها ، مادران آینده و مادران رفته مادرهای بالفعل و زنان سرشار از رویاهای مادرانه این روزها روزهای شماست به افتخار شما و برای یادبود ، گر چه هر روز اگر نباشید و مادرانگی و زنانگی نکنید  یک چرخ دنیا لنگ میزند                                                      باشید و سلامت باشید پ ن : در چنین روزهایی  ، روز پدر و مادر ، بعد از شکر و شکر و شکر که ...
30 فروردين 1393

برای همه لحظه های خوب ...

خدای مهربانم را شاکرم برای تک تک روزهای خوب رفته ام برای هدیه با ارزشش به زندگی دو نفره مان برای بخشیدن عجیب ترین و ناب ترین حس دنیا ، مادر بودن  برای سلامتی و آرامش زندگی مان برای دردانه سه ساله ام که سرشار است از الطاف بی کرانش برای همسر خوب خوب خوبم برای خانواده همیشه همراهم برای همین نفسهایی که بی دردسر می روند و می آیند برای هر آنچه از او خواستم و او در اندک زمانی برایم فراهم کرد برای هر آنچه از او خواستم و او صلاحم را بیشتر خواست و نداد برای همه سالهای عمرم و هزار بار بیشتر برای 4 سالی که گذشت هوای بی هوایی هایم را خیلی دارد دوستش دارم ... ...
25 فروردين 1393

3 سالگی

بهانه بودنم ،  کیامهر جان  تولدت مبارک   3 ساله شدنت بر ما مبارک پی نوشت :  این روزها پسرجان  شدیدا  در جو خلبانی به سر میبرد و به کلی ذهنش درگیر این  موضوع شده و  کیک تولد  هم   در جهت  براورده کردن  خواسته ایشان هواپیمایی سفارش داده شد که به علت  لطف  کیک پز محترم  به شکل بالا بود! البته همین که دستمان در حنا نماند به بهانه تعطیلات و مرخصی  کارکنان  قنادی ، شکرگزاریم  امسال دو تولد برای دو خانواده  برگزار شد ! علی رغم تصمیم قبلی  ما  مبنی بر یک مراسم خیلی ساده با حضور مادرها و پدرها ! به ما میگن  یک خانواده  دقیقه ...
17 فروردين 1393

خانه به دوش

در پی اقدامات انقلابی  و دقیقه نودی ما زوج  غیر قابل پیش بینی ، اوضاع خانه مان  قمر در عقرب  گشته و یک تغییر اساسی در شکل و شمایلش در حال رخ دادن است و به قول پسر جانمان  داغون داغون داغون  شده است ! حالا کی قرار است  وضعیتمان  سر و سامان بگیرد را فقط خدا می داند!  احتمالا  ساعت 20 روز 29 اسفند، طبق تجربیات قبلی! و ما در این شرایط مهمان کنگر خورده و لنگر انداخته شدیم در خانه مامان ایران جان و البته گاهی لنگرمان را کمی آنطرف تر به سمت خانه پدر جان همسر جان هم میبریم .حالا بماند که این بندگان خدا در این روزهای پر کار پایانی سال چگونه با تمام وجود پذیرای ما هستند ... از آنجایی که پسر جا...
21 اسفند 1392

زن که باشی ...

چند وقتی است به دلیل معضل پیش آمده در زندگی "م" عزیز هی افکار فمینیستی در ذهنم رژه می روند ، بیان نمی شوند اما ذهنم را درگیر می کنند. نمی دانم آسمان همه زنها در دنیا همین رنگ بد رنگ است یا در وطن من ؟! سوال بچگیهایم را دوباره از خودم می پرسم ، چرا نام خانوادگی مامانا را توی شناسناممون نمی نویسن ؟؟؟ بعد خودم را مجاب کردم که چون فامیل مامان و بابا یکی است شاید یک بار نوشته اند . از دوستم که پرسیدم گفت فامیل مامان من هم توی شناسنامم نیست ! حس اون لحظم هنوز هم تازه تازه است ، یک جور نا امیدی بود یا شاید ترس ! ترس از مهم نبودن مامان ... نکنه یه روز یه خانم دیگه بیاد با اسم مامان و بگه من همون مامان واقعی تو هستم؟؟؟بعد ی...
11 اسفند 1392